یکی از فانتزیهای من اینه که مثل این فیلم کره ای ها برم یک رستوران اونوخ یک لیوان آبم رو میز رستوران باشه بعد به خواهر شوهرم زنگ بزنم بیاد اونجا وختی اومد لیوان آب را بریزم رو صورتش و بگم اینم به خاطر اذیتها و آزارهات بعد هم قدم زنان برم تو افق محو بشم. خداییش خیلی کار با کلاس و با حالیه . یکی یک دسمال بیاره اشک تو چشام جمع شده صفحه مانیتور را نمی بینم !!!!!!!!!!!
bo2biajook.ir
فانتزی من اینه که...................بدونم خواهر زاده های علی دایی بهش چی میگن؟ اصن یه وضعیه :)
bo2biajook.ir
یکی از مهمترین فانتزیای من اینه که بتونم غذاهای خوشمزه ای که عکسش تو اینترنت هستو دانلود کنم بخورم
یعنی میشه علم اینقدر پیشرفت کنه؟؟؟ خدایا یعنی میشه؟؟؟
bo2biajook.ir
همیشه فانتزیم این بود مخاطب خاصم بهم خیانت کنه و عکساشو بندازم تو شومینه بسوزه ولی خب اولا که عکساشو ندارم دوما من اصلا مخاطب خاص ندارم سوما بین خودمون بمونه ولی شومینه هم ندارم!
bo2biajook.ir
یکی از فانتزی هام اینه که این مسعود روشن پژوه رو بندازم تو یک استخر پر از تمساح و بعد بگم حالا بیا بیرون. یک و یک و یک ، دو و دو دو سه و سه
bo2biajook.ir
یکـی از فانتـزیام اینـه کـه برم تو داروخانه به دکدره بگم:
شما ” اسید استیل سالیسیلیک ” دارید؟
دکــدره بگه : منظورتون آسپرینه؟
منم بگم : آره خودشه ؛ اسمش همش یادم میره !
bo2biajook.ir
یکی از فانتزیام اینه که تصادف کنم خودتون میدونید با یه خانم ترجیحا دکتر بعد اون پیادهشه منو ببره مطب شخصی خودش و معاینم کنه بگه دستت شکسته بعد برای اینکه دل منو بدست بیاره خودش معالجم کنه
بعد بشه رفیق فابریک من ووجدانش درد بگیره و همیشه واسم پول خرج کنه
خیلی حال میده لامصب تازه از محو شدن تو غروبم خیلی بهتره
bo2biajook.ir
آخی
یکی از فانتزیای مامانم اینه که بیاد تو اتاقمو ببینه مرتبه
bo2biajook.ir
یکی از فانتزیام اینه دکتر بشم
بعد سر عمل جراحی وقتی به دستیارم
هی میگم پنس چاقو تیغ و اینا
ی دفعه وسطش بگم مااااچ ببینم چیکار میکنه
bo2biajook.ir
یکی از فانتزیهام اینه که یکیو که داره میره زیر ماشین نجات بدم بعد سرم رو بندازم پایین برم
وقتی داد زد اسمت چیه ؟
یه لحظه سرم رو بچرخونم دوباره برگردم تو افق ناپدید شم
bo2biajook.ir
•
یکی از فانتزیام اینه یه روز که دارم تو خیابون قدم میزنم ببینم یه دختر درحال رد شدن از خیابونه و از اونطرف هم یه کامیون با سرعت داره میاد سمتش بعد من بپرم دختره رو از جلوی کامیون نجات بدم و به راه خودم ادامه بدمو برم به سمت غروب آفتاب و کم کم گم بشم و دختره از شدت علاقه ای که به من پیدا کرده بمیره
bo2biajook.ir
یکی از فانتزیام اینه بغل ی بادجه تلفن وایسم تا ی خانوم اومد بغلم بگم:همین که گفتم یا بیست میلیونو میارید یا دیگ بچتونو زنده نمیبینیدبعدش تلفنو محکم بکوبم و رد شدنی ی زیر چشی به بچه اون خانومه نگاه کنمیعنی به آرزوم میرسم؟
bo2biajook.ir
یکی از فانتزیام کلا در تمام ادوار زندگیم اینه که مثلا یه دختر خییییلی پولدار و خییییلی خوشکل عاشقم بشه و بیاد به پام بیوفته که باهاش ازدواج کنم و منم در حالی که یه لبخند ملایم بهش میزنم بهش بگم نه عزیزم ما به درد هم نمیخوریممم
bo2biajook.ir
یکی از فانتزیام اینه که مو هام فر باشه غذا بذارم توش که بپزه
bo2biajook.ir
عاغا یکی از فانتزیام اینه که برم تو یه عروسی
موقعی که عروس می خوادبعله بگه یهو از وسط جمعیت داد برنم: نه باهاش ازدواج نکن من هنوز دوستت دارممممبعد فامیلای دوماد جنازمو ببرن سمت افق
نظرات شما عزیزان: